روی زمین افتاد و زمزمه میکرد دوربین ترکش خمپاره پیشانیش را چاک داده بود
بالای سرش رفتم.داشت اخرین نفساشو میزد.
ازش پرسیدم لحظات اخر چه حرفی برای مردم داری گفت:از مردم میخوام که روی کمپوت ها رو نکنند
گفتم داره ضبط میشه .با همان طنازی جواب داد:اخه نمیدونی برادر سه بار بهم رب گوجه رسید
نظرات شما عزیزان:
بسیجی گمنام
ساعت22:27---21 دی 1392
برچسب ها :
موضوع :
-عکس- , خاطرات شهدا , ,